سلام خدمت دوستان عزیزی که به وبلاگ و سایت دوستانه و عاشقانه اومد تشکر می کنیم از طرف مدیر وبلاگ و سایت دوستانه و عاشقانه

خدمات وبلاگ نویس جوان علی مومن تبار

 تماس با مدیر سایت علی مومن تبار

کد تماس با مدیر سایت علی مومن تبار

دوستانه و عاشقانه







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





وحشت .....

 

وحشت از عشق که نه ........

ترس من از فاصله هاست !!!

وحشت از غصه که نه........

ترس من خاتمه هاست !!!

ترس بیهوده ندارم صحبت از خاطره هاست ........


صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست !!!

کوله باری ست پراز هیچ که برشانه ی ماست .......

گله از دست کسی نیست........

مقصر دل دیوانه ی ماست !!!


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 22:12 | |







دفتر عشق .....

 

دفتر عشـــق که بسته شـد
        دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
   خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاکیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقــــت بود
بشنواین التماسرو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ

ــ


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 22:7 | |







صدای سخن عشق.......

هر كه شد محرم دل در حرم يار بماند

هر كه اين راز ندانست در انكار بماند

از صداي سخن عشق نديدم خوشتر

يادگاري كه در همه دوران بماند


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 19:15 | |







عشق چیست؟

عشق چیست؟ واقعا عشق چیه؟همین موضوع دم دستی که ورد زبون کوچک وبزرگ وپیر وجوونه.تا میگی چرا اینجوری می کنی میگه عشقمه.

ولی واقعا عشق چیه؟این مسئله بغرنج وپیچیده چیه که آدم از حل وفصلش عاجزه؟

راستش تا واقعا عاشق نشی نمی فهمی عشق یعنی چی.بدیش اینجاست که اصلا نمی فهمی کی میاد.بی خبر میاد وآنچنان به پروپات می پیچه که خودت هم در کارش می مونی.

یکی از ارکان عشق انتظاره انتظار وانتظار.انتظاری که وقتی در متنش قرار میگیری جانکاهه و به نظرت هیچ وقت تمومی نداره.

یکی دیگه از ارکان عشق صبره.صبر وصبر وصبر .

اگر صبر داشتی و تونستی در انتظار معشوقت بمونی نشون دادی که لیاقت عشقت رو داری.

یکی دیگه از مشخصات عشق اینه که در مسیری خلاف جهت هوس قرار میگیره.آدم عاشق هیچوقت با دیدی ناپاک به عشقش نگاه نمیکنه حتی بهش فکر هم نمی کنه.چون تقدس وپاکی عشق خیلی خیلی ارزشش از یک نگاه یا فکر آلوده بالاتره.اصلا هوس نوعی خیانت به عشقه.

وقتی عاشقی وجودت سرشار از انرژیه.توپ توپ.موتور محرکه زندگیت روشنه و .....

ولی وای به اون روزی که عشقت رو از دست بدی.حالا به هر دلیلی.عملا به به یک مرده متحرک تبدیل میشی. زندگی رنگ وبوش رو برات از دست میده و دیگه هیچ انگیزه ای برای زندگی کردن نداری.به امید اون روزی که هیچ کس عشقش رو از دست نده.

                 

 

                      هرگز نمیرد آنکه زنده شد به عشق

                       ثبت است بر جریده عالم دوام ما


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 19:10 | |







به چه مانند کنم...!!؟

به چه مانند کنم موی پریشان تو را؟

به دل تیره شب

به یکی هاله دود

یا به یک ابر سیاه

که پریشان شده وریخته بر چهره ماه

به نوازشگر جان

یا به لطفی که نهد گرم نوازی در سیم

یا بدان شعله ی شمعی که بلرزد ز نسیم

 

به چه مانند کنم حالت چشمان تو را؟

به یکی نغمه جادویی از پنجه گرم

به یکی اختر رخشنده به دامان سپهر

یا به الماس سیاهی که بشویندش در جام شراب

به غزلهای نوازشگر حافظ در شب

یا به سرمستی طغیانگر دوران شباب

 

به چه مانند کنم سرخی لبهای تو را؟

به یکی لاله شاداب که بنشسته به کوه

به شرابی که نمایان بود از جام بلور

به صفای گل سرخی که بخندد در باغ

به شقایق که بود جلوه گر بزم چمن

یا به یاقوت درخشانی در نور چراغ

 

مرمر صاف تنت را به چه مانند کنم؟

به بلوری رخشان

یا به پاکی ودل انگیزی برف

به یکی ابر سپید

یا به یک مخمل خوشرنگ و نوازشگر گرم

به یکی چشمه نور

یا به سیمای گل انداخته از دولت شرم

به پرندی که کند جلوه گری در مهتاب

به گل یاس که پاشیده بر آن پرتو ماه

یا به قویی که رود نرم وسبک در دل آب

 

به چه مانند کنم جلوه پستان تو را؟

به یکی گوی بلور

که بود برسر آن دانه لعل

یا به تنگ بلورین که بود پر ز شراب

به یکی شیشه عطر

که دهد بوی بهشت

یا به لیمویی پر شهد که بلرزد در آب

 

به چه مانند کنم خلوت آغوش تو را؟

به یکی بستر گل

به پرستشگه عشق

یا به خلوتگه جانها که غم از یاد برد

به نفسهای بهار

یا به یک خرمن یاس

که شمیم خوش آنرا همه جا باد برد


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 19:7 | |







غم.........

شب که از راه میرسه

غربتم باهاش میاد

توی کوچه های شب

باز صدای پاش میاد

من غمای کهنه رو برمی دارم

تا توی میخونه ها جا بذارم

می بینم یکی میاد از میخونه

زیر لب مستونه آواز می خونه

 

مستی هم درد منو دیگه دوا نمی کنه

غم با من زاده شده،من رها نمی کنه

 

گرمی مستی ناب

توی رگهای تنم

راه میفتم که برم

مثل هرشب مست مست

کی میاد به حرفای من گوش بده

آخه من غریبه هستم با همه

برمی گردم تا ببینم کسی نیست

می بینم غم داره دنبالم میاد

 

مستی هم درد منو دیگه دوا نمی کنه

غم با من زاده شده،من رها نمی کنه


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 19:5 | |







درد مشترک.......

قصه نیستم که بگویی

صدا نیستم که بشنوی

نه چیزی چونانکه بیبینی

نه چیزی چونانکه بدانی

من درد مشترکم مرا فریاد کن


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 18:53 | |







تنهایی من...

   به سراغ من اگر می آیید،

پشت هیچستانم.

    پشت هیچستان جایی است.

               پشت هیچستان رگ های هوا ،

پر قاصد ها ییست که خبر می آرند،

از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک .

روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران   ظریفی است که صبح،

         به سر تپهی معراج شقایق رفتم

پشت هیچستان ،

                چتر خواهش باز است:

       تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،

           زنگ باران به صدا می آید.

آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی، سایه ی   نارونی تا ابدیت جاریست.

به سراغ من اگر می آیید،

                            نرم و آهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد چینی نازک

                     تنهایی من....


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 12:27 | |







با آمدنت غروب به آسمان غمگین دلم لبخند زد

با آمدنت به زندگی ام معنا دادی ، تو یک مروارید پنهان در سینه ات را به من دادی

تا قلبم با تو به وسعت یک دریای بی انتهای پر از عشق و محبت برسد

با آمدنت به من نفسی دوباره دادی تا در ساحل قلبم،

آرامش زندگی ام را مدیون امواج مهربان تو باشم

با آمدنت غروب به آسمان غمگین دلم لبخند زد و 

 خورشید امیدها و آرزوهایم طلوع کرد

با آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را....

شعری که اولش عطر نفسهای تو را میدهد و آخرش طعم نفسهایت را

حالا میفهمم عشق چقدر زیباست....

حالا میدانم که عاشقترینم و میدانم با تو چقدر زندگی زیباست...

با آمدنت چشمهایم را بستم و در قلبم با چشمهایت عهد بستم که همیشه مال توام

همانگونه که میخواهی مال تو میشوم ...

از آغاز جاده تا پایانش همراه تو باشم ، تا در نفسهای عاشقی ، هوای پاک تو باشم

تو همانی که میخواستم ، میخواهم من نیز همانی که تو میخواهی باشم

با آمدنت بی نیازم از همه چیز و همه کس ،  

 تنها تو را ، تنها عشق تو را میخواهم و بس!

تو را میخواهم که با آمدنت دلم را سپردم به چشمانت

تا با طلوع چشمان زیبایت سرزمین دلم از نور برق چشمانت روشن شود

تا در این روشنی به سوی تو پرواز کنم و بگویم خوشحالم از آمدنت

با آمدنت اینگونه شد راز زندگی ام ، اینگونه شد که تو شدی همراز زندگی ام

و با تو ای همراز زندگی اینگونه آخرش شدی همه زندگی ام....


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 3:32 | |







با تو بودن تکرار میشود

می مانی و شبها پرستاره میشود

می آیی و زندگی عاشقانه میشود

میباری و همه جا تازه میشود

می تابی و دلم بیشتر عاشقت میشود

با تو بودن تکرار میشود

این تکرارها باز هم تکرار میشود و

دنیا که تو باشی از آن میشود

تو هستی و دلم به تو خوش است

تو می مانی همین برایم کافیست

آسمان چشمانم همیشه به رنگ آبیست

میخواهمت ، میخواهمت ای تمام بود و نبودم

تو کجا بودی لحظه هایی که در پی تو بودم

تو کجا بودی لحظه ای که در آرزوی داشتن یکی مثل تو بودم

میخواهمت تا ابد ، این احساسم همیشه در دلت بماند!

نیامده ام که بی وفا باشم ، آمده ام که با تمام وجودم عاشقت باشم

همانگونه که اینک دیوانه ات هستم ،  

مثل این است که عمریست گرفتار تو هستم

می مانی و شبها پر ستاره میشود ،  

می آیی و زندگی ام از این رو به آن رو میشود

میدانی که هیچکس مثل من اینگونه عاشقت نمیشود،  

میدانی که هیچکس مثل من درگیر تو نمیشود

میخوانمت و دلم هوس فریاد میکند ،  

فریاد نام تو همراه با احساسی در اعماق قلب من

حسی که به آن شک ندارم ، دوستت دارم عشق من


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 3:31 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد

نظر تو رو درباره وبلاگ و سایت من بگین با تشکر مدیر سایت علی مومن تبار