سلام خدمت دوستان عزیزی که به وبلاگ و سایت دوستانه و عاشقانه اومد تشکر می کنیم از طرف مدیر وبلاگ و سایت دوستانه و عاشقانه

خدمات وبلاگ نویس جوان علی مومن تبار

 تماس با مدیر سایت علی مومن تبار

کد تماس با مدیر سایت علی مومن تبار

دوستانه و عاشقانه







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 
 

 

 

زمان بدون تو مشتی ملال خوهد شد

جهان تجسم یک احتمال خواهد شد

برای چشم به راهانت ای سوار سپید!

در انتظار تو هر لحظه سال خواهد شد

اگر غروب نگاهت همیشگی باشد

دلیل ماندن و بودن سوال خواهد شد

پس از طلوع تو خفاش شوم تاریکی

در اوج حوصله آشفته حال خواهد شد

اگر کبوتر صلح تو بال بگشاید

زمان مرگِ هر آنچه جدال خواهد شد

همینکه راوی قصه به آمدن برسد

غراب دلهره ها نیز لال خواهد شد

و آب های گل آلود هم یقین دارم

به یمن آمدن تو زلال خواهد شد

 

کارت پستال درخواستی طراحان

 


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 23:33 | |







من به تو فكر مي كنم، با همه ي بهانه ها

 

من به تو فكر مي كنم، با همه ي بهانه ها
آه كه فارغي تو از، اين همه عاشقانه ها
 
هم نفس ستاره ها، آه كشيده ام تو را
شيشه شب كدر شد از ، آه من و ترانه ها
 
صبح كه آفتاب چون، كودك شوخ خنده رو
مي دود از كناره ها، مي پرد از كرانه ها
 
شب كه سوار مي شود، ماه به دوش ابرها
ماه كه دارد از رخ روشن تو نشانه ها
 
هر چه ستاره ديده اي، هر چه نفس كشيده اي
من به تو فكر كرده ام، با همه ي بهانه ها
 
کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 23:32 | |







یکنفر در همین نزدیکی ها

 
 

 

 

 

یکنفر در همین نزدیکی ها


چیزی


به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است...


خیالت راحت باشد...

آرام  چشمهایت را ببند...

یکنفر برای همه نگرانی هایت  بیدار است...

یکنفر که از همه زیبایهای دنیا

تنها تو را باور دارد ...

Picture Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 23:30 | |







 

مگذار که عشق ، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود !
مگذار که حتی آب دادنِ گلهای باغچه ، به عادتِ آب دادنِ گلهای باغچه بدل شود !
عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست ، پیوسته نو کردنِ خواستنی ست که خود پیوسته ، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن.
تازگی ، ذاتِ عشق است و طراوت ، بافتِ عشق . چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند ؟
عشق، تن به فراموشی نمی سپارد ، مگر یک بار برای همیشه .
جامِ بلور ، تنها یک بار می شکند . میتوان شکسته اش را ، تکه هایش را ، نگه داشت . اما شکسته های جام ،آن تکه های تیزِ برَنده ، دیگر جام نیست .
احتیاط باید کرد . همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز .
بهانه ها جای حسِ عاشقانه را خوب می گیرند


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 23:28 | |







عشقی که بهم دادی یه قلب کاغذی بود

 
 

 

عشقی که بهم دادی یه قلب کاغذی بود
نگاهت از روی عشق به من نبود
حرفای تو همشون دروغ بچه گونه بود
گریه های تو از ته دلت نبود
عشق من واسه تو بازیچه بود
توی اون دل بزرگت جایی واسه من نبود
عشقی که ازش می گفتی یه عشق کهنه بود
گلایی که برام می چیدی از باغ دلت نبود
عشق من واسه تو بهونه بود
دستای تو به گرمی دلت نبود
غروب من آرزوی ته دل تو بود
طلوع من واسه تو شادی نبود


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 23:26 | |







زیباست این زندگی با تو فقط با تو !!

 
 

 

زیباست این زندگی با تو  فقط با تو !!

زیباست لحظه های عاشقی باتو تنها در کنار تو!!

زیباست لحظه غروب باتو فقط به یاد تو!!

آن لحظه که با تو هستم بهترین لحظه زندگیم است که دلم

نمی خواهد آن لحظه بگذرد!!!!!!

دلم می خواهد آن لحظه که در کنار تو هستم هیچ گاه به

پایان نرسد!

زیباست این زندگی در کنار تو وبا عشق تو!!

زیباست آن لحظه ای که زیر باران قدم میزدیم یاباتو یابه یاد تو!!

این زندگی زیباتر از گذشته میگذرد چون با تو وعاشق تو هستم!

این لحظه ها عاشقانه تراز همیشه میگذرد چون با تو و به یاد تو هستم!

خوشبخت هست این قلب عاشق من چون تنها تورا دوست دارد!!1

تنه اتو را   فقط تو را   با تو می ماند   عاشقانه می ماند   و هیچگاه

تو را تنها نمی گذارد!!!!

میگویم دوستت دارم   چون لایق دوست داشتنی  فقط تو لایق این

عشق بی پایان منی!

می گویم با تو می مانم    عاشق تر از همیشه   فقط با تو

چون تنها تو سر پناه این قلب عاشق منی!!!!!

عشق منو تو ماندگار است تا ابد برای همیشه فقط با هم

تنها در کنار هم!

زیباست کلام عشق شیرین است لحظه های با تو بودن

فقط باتو و آن قلب مهربان تو!!!

عشق من و تو برای همیشه در خاطره ها و یادها می ماند

یک عشق ابدی بی پایان!!!!!!!!!

لبخند عشق همیشه بر لبان من جاریست فقط با تو وبه عشق تو!


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 23:23 | |







سلام...............




سلام

 

 

 

سلام به تو که چشمهای پر از اشکم را که روی مژه هایم بی قراری می کند به یاد تو روی هم میگذارم

سلام به تو که تاریخ آمدنت را به یاد دارم اما تاریخ رفتنت را هزاران بار خط زده ام تا فراموش کنم که از تو دورم

سلام به تو که آنقدر با منی که هر وقت دست روی قلبم میگذارم حضور تو را احساس میکنم

سلام به تو که بدون تو تمام لحظه های خوب برایم عمر حباب را دارند

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 23:21 | |







امروز محکمتر مرا در آغوش...............

    امروز محکمتر مرا در آغوش مهرِ خود بگیر    

چون که من  امروز محتاج تر از دیروزم

بگذار که حس کنم تو را

بگذار در ثانیه های تو قدم زنم

کنارِ تو...

کنارِ خنده های دلنشینِ تو ...

کنارِ مهربانیت...

خود را رها کنم...

امروز مرا محکم تر در آغوشِ مهرِ خود بگیر

تا که قلبم ..

از سرمایِ این دوری  قندیل نزند

تا گرم شود دلم  از وجودِ نازنینِ تو

یک جایی ... آن دورها ... تو هستی

همین مرا بس است که بدانم یکی مثلِ تو وجود دارد زیرِ سقفِ آسمان

یکی مثلِ تو ..

یادم را نفس نفس راه می دهد در درونِ خود

یکی مثلِ تو ..

با همه ی حسی که در قلبش دارد عاشقِ من است

همین برای من کافیست که بدانم

  یکی مثلِ تو...

اینگونه بی ریا می خواهدمرا....

 

http://marshal-modern.ir/Archive/2012/2/13/375539_275515672501732_171883949531572_763314_384016740_n.jpg


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 23:16 | |







عشق تو...........

انتهای همه جاده ها

به چشمان من می رسد


که مسافت انتظار را بی پروا پیموده ام

زمین ، چقدر زیباست

وقتی که تو بر آن قدم می گذاری

و
آسمان آبی ترین نقطه دنیاست

وقتی تو به آن نگاه می کنی

ای مسافر شب های تنهایی

اگر دلت هوای خانه ابری یک دوست را کرد

نشانی ام را از ستاره ها بپرس

که همه شب را تا سحر بیدارم
دوستت دارم

 


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 1:57 | |







برای عزیزم که همیشه تو قلبمه

 


بیا با هم باشیم ، از هم بگوییم ، با دل باشیم

 بیا من و تو برای هم باشیم و با عشق هم زندگی کنیم

با عشق تو زندگی میکنم ، با تو نفس میکشم و با تو عاشقترینم !

عزیزم بیا تا در آن چشمان زیبایت نگاه کن، درون چشمهایت یک دنیا عشق میبینم !

 درون چشمهایت فرداهای زیبای با تو بودن را می بینم !

 بیا برای هم باشیم ، با هم بمانیم و در این راه نفسگیر زندگی همسفر هم باشیم !

 بیا اولین و آخرین سفر را در این جاده زندگی با هم باشیم !

 سفری به آن سوی سرزمین خوشبختی ، سفری به سوی مرز رسیدن !


 بیا و یک لحظه دستانت را به من بده تا برای یک عمر آن را درون دستانم بگیرم و بفشارم

و

دیگر حتی یک لحظه نیز آن را رها نکنم !

بیا و یک لحظه به چشمانم نگاه کن تا برای یک عمر چشمانت به چشمان من طلسم

شود !


بیا و یک لحظه با من باش ، تا برای یک عمر با هم بمانیم عزیزم

 بیا برای هم باشیم ، از هم بگوییم با عشق باشیم !

بیا بگو آنچه در آن دل مهربانت میگذرد، بگو که چقدر مرا دوست داری !

میخواهم تا ابد با عشق تو زندگی کنم ، حتی اگر در کنارم نباشی !

 میخواهم به عشق تو لحظه های سرد تنهایی را بگذرانم ، حتی اگر مرا دوست نداشته

باشی!



بعد از تو عاشق می مانم ولی تنها میشوم ، خوشبخت می مانم ولی نا امید میشوم !

خوشبختی من یعنی عاشق تو ماندن ، و با عشق تو نفس کشیدن !

خوشبختی من یعنی به یاد تو بودن ، و با خاطرات تو زندگی کردن !

 بیا بدون هم نباشیم ، نه من بی تو و نه تو بی من !

بیا با هم باشیم ، از هم بگوییم با عشق باشیم

عاشقتم قربونت


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 1:52 | |







انتظاری شیرین

 


چقدر انتظار برای رسیدن به تو شیرین است !

خیلی این لحظات برایم زیباست !

 به انتظار آن روز نشسته ام تا ما به هم برسیم و  یک زندگی عاشقانه را برپا کنیم !

 قلبم برای آن روزی که تو را در کنار خودم میبینم می تپد و تک تک ثانیه ها را می شمارم

  تا لحظه دیدار با تو فرا رسد !

 چقدر این انتظار شیرین است ....

 انتظار برای رسیدن آن لحظه که ما برای هم هستیم !

خوشبختی تو ، شادی من است و شادی تو ، آرزوی من است

شاد باش که این لحظه ها خیلی زیباست ، این انتظار شیرین است ، پایان این انتظار

لحظه ایست که ما بعد از مدتها سختی به هم میرسیم و همدیگر را در آغوش

میفشاریم ....

 شاد باش که این راه سخت پایانی دارد و پایان راه خیلی زیباست

 معنای زندگی با تو پر از معناست ، باور کن این زندگی بدون تو بی معناست !

 گریه نکن عزیزم  ، میدانم که از این انتظار خسته ای و می دانم که بعد از من ، تو یک

دلشکسته ای !

می دانم از آن روز میترسی که ما به هم نرسیم و بعد از اینهمه سختی سرنوشت ما را

 از هم جدا کند !

 ما برای هم هستیم ، زندگی یعنی من و تو !

من بدون تو ، تو بدون من یعنی بدون هم هرگز !

 گریه نکن عزیزم، قطره های اشکتت قلبم را میسوزاند ، چهره پریشانت مرا ناامید

میکند !

این انتظار رسیدن شیرین است ، چون برای تو و به عشق تو به انتظار نشسته ام !

به آن لحظه رویایی بیندیش که ما بازی عشق را میبریم و از سختی ها ، غم ها

و

دلتنگی های لحظه های عاشقی میگذریم و به هم میرسیم !

آری این انتظار شیرین است ، زیرا پایان آن یعنی آغاز زندگی من و تو ....

 خیلی دوستدارم عزیزم با عشق ، محبت و وفاداری تا ابد در کنارت خواهم ماند نفسم


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 1:51 | |







فقط با تو.........

 


زیباست این زندگی با تو ، فقط با تو !

زیباست لحظه های عاشقی ، با تو ، تنها در کنار تو !
 
زیباست لحظه غروب ، با تو ، فقط به یاد تو !

 آن لحظه که با تو هستم ، بهترین لحظه زندگی ام است که دلم نمیخواهد آن لحظه

 بگذرد !

دلم میخواهد آن لحظه که در کنار تو هستم هیچگاه به پایان نرسد !

زیباست این زندگی در کنار تو ، فقط با عشق تو !

زیباست لحظه ای که در زیر باران قدم میزنم ، یا با تو و یا به یاد تو !

 این زندگی زیباتر از گذشته میگذرد چون با تو و عاشق تو هستم !

 این لحظه ها عاشقانه تر از همیشه میگذرد ، چون با تو و به یاد تو هستم !

 خوشبخت است این قلب عاشق من ، چون تنها تو را دوست دارد !

تنها تو را ، فقط تو را ، با تو می ماند ، عاشقانه می ماند و هیچگاه تو را تنها نمیگذارد !

میگویم دوستت دارم چون لایق این دوست داشتنی ، فقط تو لایق این عشق

  بی پایان منی !

 می گویم با تو می مانم ، عاشقتر از همیشه ، فقط با تو ، چون تنها تو سرپناه این قلب

عاشق منی !

عشق من و تو ماندگار است ، تا ابد ، برای همیشه ، فقط با هم ، تنها در کنار هم !


زیباست کلام عشق ، شیرین است لحظه های با تو بودن ، فقط با تو ، و آن قلب

 مهربان تو !

عشق من و تو برای همیشه در خاطره ها و یادها می ماند ، یک عشق ابدی و بی پایان !

لبخند عشق همیشه بر لبان من جاریست ، فقط با تو ، و به عشق تو !


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 1:49 | |







دنیای عاشقانه من

 


میتوانم لحظه ای دور شوم از تو

درک کن چه حسی دارم ، همیشه میمانم مال تو

کاش میشد سهم من از با تو بودن 

تنها آرامش و عشق باشد نه دلتنگی و انتظار

هر گاه نیستی و دلتنگ توام نامت را در دلم زمزمه میکنم

اینگونه است که آرام میشوم

دلم را راضی میکنم و اینگونه روزهای دلتنگی را سر میکنم

دلم به سوی آسمان دلتنگی پر میکشد در میان میگیرد یاد تو را


درد دل میکند با خاطره هایت ، تکرار میکندحرفهایت

حرفهایی که تو همیشه با دلم در میان میگذاری

نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو

نشسته ام بر روی ابرهای خیالت

و در رویاهای تو سیر میکنم آسمان دلتنگی ام را

نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای در فکر تو نباشم

هیچگاه فکر نکن که در حال فراموش کردن تو باشم

درست است که روزها میگذرد، چه زود آسمان تاریک امشب

روشنی فردا میشود اما نمیگذرد ، نمیگذرد

نمیگذرد هیچگاه آن عشقی که در قلبم نسبت به تو دارم

تمام نمیشود ، تمام نمیشود

تمام نمیشود هیچگاه آن احساسی که به تو دارم

هر چه دوست داری از من بخواه جز فراموش کردنت

اگر میخواهی بروی برو اما من هستم

آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ، تا دوای عشقت مرا درمان کند

میمانم و میمانم تا لحظه مرگم

آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه از دنیا رفتنم قصه عشق مرا بنویسند

نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم

جانم را از من بگیرند با تو دوباره زنده میشوم

دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم

هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد

میدانی که قلبم بی تو میمیرد

تو در قلبمی و هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد

عاشقتم عزیزم


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 1:46 | |







دلم تو را میخواهد

 


در این لحظه که به انتظار غروب نشسته ام دلم تنها تو را میخواهد !

در این لحظه که تنهایی مرا در میان خودش گرفته است دلم تنها تو را میخواهد !

در این لحظه که دلتنگم و چشمهایم بارانیست دلم تنها تو را میخواهد !

کجایی عشق من که دلم بهانه ی تو را میگیرد !

نمیتوانم آرام کنم دلی که دیوانه وار به عشق تو زندگی میکند !

نمیتوانم ببینم که دلم اینگونه در حسرت به حقیقت پیوستن آرزویش است !

دیگر بس است انتظار ، ای سرنوشت مرا رها کن از دام تنهایی ، دیگر بس است این عذاب !

دلم تنها تو را میخواهد در لحظه ای که به هیچ چیز جز تو نمی اندیشم !

اینک اگر زنده ام در خاطر من هستی که پر پر نشده ام ، من شمعی هستم که همچنان به عشق تو میسوزم !

میترسم آنقدر به انتظار بنشینم تا از یادت فراموش شوم

میترسم آنقدر سختی بکشم که به آسانی تو را از دست بدهم !

در این لحظه که جز تو هیچ چیز دیگر به من امید نمیدهد ، باز هم به 

انتظار مینشینم تا روزی امیدم زنده شود !

خیلی دوستدارم عزیزم


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 1:44 | |







من و تو یعنی دو هم نفس

 


زنده ام چونکه در کنارمی ، هستم چون که تو عشقمی و خوشحالم زیرا تو خندانی

می میرم زمانی که  می روی، نابود میشوم زمانی که  از من دور می شوی

 گریانم زمانی که  غمیگینی ای عشق من … ! پس بمان در کنار من

برای همیشه و تا ابد ، با من زندگی کن ، با عشقم ، نه با خاطراتم !

 بمان و این زندگی را برایم غمگین تر ، و این دنیای بی محبت را برایم جهنم نکن !
 
بمان در این قلبی که مدتها انتظار میکشید تا چنیی عشقی نصیبش شود

 اینک که تو آمدی و در قلبم نشستی بیا و تا ابد عشق من و قلبم باش … !

اسمت امواج سهمگین دریای دلم را آرام میکند … اسمت چشمهای مرا

 بهانه گیر می کند ، مرا امید وار و آرام میکند ، چشمه غرور را در وجود من جاری میکند… !

غرور عشق ، و غرور به خاطر دوست داشتن بیش از حد !

معنای عشق را بیشتر از معنای واقعی خودش برایم معنا کردی و بیشتر از آنچه

 تصور می کردم مرا دوست میداری !

 اینک که مرا با این عشق و دوست داشتن خودت شرمنده کرده ای  من میخواهم

تو را بالاتر از تو  که مرا دوست داری ، دوست داشته باشم، ای عشق من !

پس با غرور هر چه تمام تر و با احساس دوست داشتن بیش از حد و از ته دل

از تمام وجودم ، همچو رعد و برق آسمان در این دشت عشق در میان این

 همه عاشقان و در برابر خدای عاشقان با چشمهای گریان ، با صداقت و یکرنگی و یکدلی

و احساس آرامش عشق و ذکر نام مقدس تو  ، و شرمندگی ، فریاد میزنم :

خیلی دوستدارم عزیزترینم !


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 1:42 | |







دوست دارم.......

 


من و تو در میان عاشقان بهترینیم زیرا دیوانه ترینیم

من و تو در سرزمین عشاق در بالاترین نقطه آن سرزمینیم زیرا عاشقترینیم

هیچکس مانند من تو را دوست ندارد و عاشق تو نیست و هیچکس مانند

 تو برای من زیباترین و بهترین نیست

من و تو با هم یعنی عشق ، یعنی خوشبختی

ما از همه عاشقان ، عاشقتریم

الگوی همه عاشقان من و تو هستیم ، همه مانند من عاشقند و مانند تو معشوق !

من و تو با هم یعنی فتح قله عشق !

آری آنگاه که من در قله عشق در میان همه عاشقان با غرور هر چه تمام تر تو را در

 آغوش خویش میگیرم و  با افتخار میگویم دوستت دارم ای بهترینم

مانند من و تو کسی عاشق نیست و مثل من کسی تو را دوست ندارد

هیچکس مثل تو لایق این قلب پر احساس و مجنون من نیست !

تو لایقی چون بهترینی ، پاکترین و مقدس ترینی !

من و تو با هم یعنی یک زندگی ، زندگی شیرین و پر از عشق !

من و تو با هم یعنی دو هم نفس ، دو همدل ، دو مجنون !

به داشتن تو که لایق  این قلب پر از درد منی افتخار میکنم

 و

تا آخر راه پر فراز عاشقی با تو می مانم

همه عشق های این زمانه دروغ است ، تنها عشق ما یک عشق واقعی است

همه عشق ها هوس و زودگذر است ، تنها عشق ما مقدس و ابدی است !

من و تو با هم یعنی دو دلدار ، دو بیدار

با وجود تو زندگی را زیبا میبینم ، با تو عشق را حقیقی میبینم ، بدون تو زندگی برایم

 معنای سیاهی دارد و عاشقی برایم یک قصه و افسانه است

اگر مجنون دیوانه وار عاشق لیلا بود ، من از مجنون نیز مجنون ترم و دیوانه وار

 عاشق تو هستم ! کاری میکنم ، غوغایی به پا میکنم که دیگر قصه لیلی و مجنون

 از صحنه روزگار محو شود و جای آن قصه من و تو قرار گیرد

عاشقان با دیدن من و تو حسرت عشقمان را میخورند !

بگذار حسرت بخورند و تو در مقابل حسادت آنها به من افتخار کن ، همچو من که

 در این میان به پاکی و صداقتت افتخار میکنم عزیزم

من و تو یعنی دو هم نفس ، دو همدل ، دو مجنون ، دو دلدار ، دو بیدار

آری من و تو یعنی دو هم نفسی که همدیگر را از تمام وجود دوست دارند

دوستدارم


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 1:39 | |







مدیر سایت و وبلاگ

سلام دوستان عزیزم بابا عاشق ها به وبلاگ من سر میزنید میرین بابا

یک نظر یک پیشنهادی یک حرفی همین طوری میرین به سلامت عزیزان

من نظر بدین دوست داشتین به من خبر بدین با هم تبادل لینک کنیم دوستان

عزیز خودم مرسی از همه شما که به وبلاگ من اومدین تشکر میکنم همه

شما رو دوست دارم هر جای کشور عزیز مان ایران هستین دوستون دارم 

دوستان گلم 

.:با تشکر مدیر وبلاگ و سایت دوستانه و عاشقانه مرسی به همه دوستان:.

.:مدیر وبلاگ و سایت :::علی مومن تبار:.


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 22:16 | |







نمیدانم ......

 

روز اول با خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز می گفتم
لیک با اندوه و با تردید
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پیمان خود بودم
ظلمت زندان مرا می کشت
باز زندان بان خود بودم
آن من ِ دیوانه ی عاصی
در درونم های و هوی می کرد
مشت بر دیوارها می کوفت
روزنی را جست و جو می کرد
می شنیدم نیمه شب در خواب
های های گریه هایش را
در صدایم گوش می کردم
درد سیال ِ صدایش را
شرمگین می خواندمش بر خویش
از چه بیهوده گریانی؟
در میان گریه می نالید:
دوستش دارم،نمی دانی ؟
روزها رفتند و من دیگر
خود نمی دانم کدامینم
آن من ِ سرسخت مغرورم
یا من ِ مغلوب دیرینم؟
بگذرم گر از سر پیمان
می کشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 22:15 | |







گناه .....

 

عاقبت فکری به حال زار خواهم کرد. بعد.................

یک جهان را از خودم بیزار خواهم کرد.بعد..........

روبه روی آینه تردید را تف میکنم...........

لحظه های اهلی ام را هار خواهم کرد. بعد......

گوشه ای در دفتر شعر پریشان حالی ام.............

خاطرات مرده را تکرار خواهم کرد. بعد........................

می نشینم تا جهنم سهم چشمانم شود.....

آتش دیوانه را دیدار خواهم کرد. بعد........

در جواب طعنه های مرد و نامردان شهر..........

من سرم را آجر دیوار خواهم کرد. بعد........................

مطمئنا انتقام از ابرها خواهم گرفت.................................

آسمان را بر زمین آوار خواهم کرد. بعد......................................

سیب را از دست حوای دلم خواهم کشید.............

سر فدای وعده های مار خواهم کرد. بعد.......

پیش قاضی می برندم تا که سوگندم دهند...........

من گناه کرده را اقرار خواهم کرد. بعد...........................

حکم خواهند داد من مومن نمای کافرم........

من به ایمان خودم اصرار خواهم کرد. بعد..............

هر کجایی خواستند آن روز تبعیدم کنند....................

من گناه خویش را تکرار خواهم کرد.


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 22:13 | |







وحشت .....

 

وحشت از عشق که نه ........

ترس من از فاصله هاست !!!

وحشت از غصه که نه........

ترس من خاتمه هاست !!!

ترس بیهوده ندارم صحبت از خاطره هاست ........


صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست !!!

کوله باری ست پراز هیچ که برشانه ی ماست .......

گله از دست کسی نیست........

مقصر دل دیوانه ی ماست !!!


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 22:12 | |







دفتر عشق .....

 

دفتر عشـــق که بسته شـد
        دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
   خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاکیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقــــت بود
بشنواین التماسرو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ

ــ


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 22:7 | |







صدای سخن عشق.......

هر كه شد محرم دل در حرم يار بماند

هر كه اين راز ندانست در انكار بماند

از صداي سخن عشق نديدم خوشتر

يادگاري كه در همه دوران بماند


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 19:15 | |







عشق چیست؟

عشق چیست؟ واقعا عشق چیه؟همین موضوع دم دستی که ورد زبون کوچک وبزرگ وپیر وجوونه.تا میگی چرا اینجوری می کنی میگه عشقمه.

ولی واقعا عشق چیه؟این مسئله بغرنج وپیچیده چیه که آدم از حل وفصلش عاجزه؟

راستش تا واقعا عاشق نشی نمی فهمی عشق یعنی چی.بدیش اینجاست که اصلا نمی فهمی کی میاد.بی خبر میاد وآنچنان به پروپات می پیچه که خودت هم در کارش می مونی.

یکی از ارکان عشق انتظاره انتظار وانتظار.انتظاری که وقتی در متنش قرار میگیری جانکاهه و به نظرت هیچ وقت تمومی نداره.

یکی دیگه از ارکان عشق صبره.صبر وصبر وصبر .

اگر صبر داشتی و تونستی در انتظار معشوقت بمونی نشون دادی که لیاقت عشقت رو داری.

یکی دیگه از مشخصات عشق اینه که در مسیری خلاف جهت هوس قرار میگیره.آدم عاشق هیچوقت با دیدی ناپاک به عشقش نگاه نمیکنه حتی بهش فکر هم نمی کنه.چون تقدس وپاکی عشق خیلی خیلی ارزشش از یک نگاه یا فکر آلوده بالاتره.اصلا هوس نوعی خیانت به عشقه.

وقتی عاشقی وجودت سرشار از انرژیه.توپ توپ.موتور محرکه زندگیت روشنه و .....

ولی وای به اون روزی که عشقت رو از دست بدی.حالا به هر دلیلی.عملا به به یک مرده متحرک تبدیل میشی. زندگی رنگ وبوش رو برات از دست میده و دیگه هیچ انگیزه ای برای زندگی کردن نداری.به امید اون روزی که هیچ کس عشقش رو از دست نده.

                 

 

                      هرگز نمیرد آنکه زنده شد به عشق

                       ثبت است بر جریده عالم دوام ما


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 19:10 | |







به چه مانند کنم...!!؟

به چه مانند کنم موی پریشان تو را؟

به دل تیره شب

به یکی هاله دود

یا به یک ابر سیاه

که پریشان شده وریخته بر چهره ماه

به نوازشگر جان

یا به لطفی که نهد گرم نوازی در سیم

یا بدان شعله ی شمعی که بلرزد ز نسیم

 

به چه مانند کنم حالت چشمان تو را؟

به یکی نغمه جادویی از پنجه گرم

به یکی اختر رخشنده به دامان سپهر

یا به الماس سیاهی که بشویندش در جام شراب

به غزلهای نوازشگر حافظ در شب

یا به سرمستی طغیانگر دوران شباب

 

به چه مانند کنم سرخی لبهای تو را؟

به یکی لاله شاداب که بنشسته به کوه

به شرابی که نمایان بود از جام بلور

به صفای گل سرخی که بخندد در باغ

به شقایق که بود جلوه گر بزم چمن

یا به یاقوت درخشانی در نور چراغ

 

مرمر صاف تنت را به چه مانند کنم؟

به بلوری رخشان

یا به پاکی ودل انگیزی برف

به یکی ابر سپید

یا به یک مخمل خوشرنگ و نوازشگر گرم

به یکی چشمه نور

یا به سیمای گل انداخته از دولت شرم

به پرندی که کند جلوه گری در مهتاب

به گل یاس که پاشیده بر آن پرتو ماه

یا به قویی که رود نرم وسبک در دل آب

 

به چه مانند کنم جلوه پستان تو را؟

به یکی گوی بلور

که بود برسر آن دانه لعل

یا به تنگ بلورین که بود پر ز شراب

به یکی شیشه عطر

که دهد بوی بهشت

یا به لیمویی پر شهد که بلرزد در آب

 

به چه مانند کنم خلوت آغوش تو را؟

به یکی بستر گل

به پرستشگه عشق

یا به خلوتگه جانها که غم از یاد برد

به نفسهای بهار

یا به یک خرمن یاس

که شمیم خوش آنرا همه جا باد برد


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 19:7 | |







غم.........

شب که از راه میرسه

غربتم باهاش میاد

توی کوچه های شب

باز صدای پاش میاد

من غمای کهنه رو برمی دارم

تا توی میخونه ها جا بذارم

می بینم یکی میاد از میخونه

زیر لب مستونه آواز می خونه

 

مستی هم درد منو دیگه دوا نمی کنه

غم با من زاده شده،من رها نمی کنه

 

گرمی مستی ناب

توی رگهای تنم

راه میفتم که برم

مثل هرشب مست مست

کی میاد به حرفای من گوش بده

آخه من غریبه هستم با همه

برمی گردم تا ببینم کسی نیست

می بینم غم داره دنبالم میاد

 

مستی هم درد منو دیگه دوا نمی کنه

غم با من زاده شده،من رها نمی کنه


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 19:5 | |







درد مشترک.......

قصه نیستم که بگویی

صدا نیستم که بشنوی

نه چیزی چونانکه بیبینی

نه چیزی چونانکه بدانی

من درد مشترکم مرا فریاد کن


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 18:53 | |







تنهایی من...

   به سراغ من اگر می آیید،

پشت هیچستانم.

    پشت هیچستان جایی است.

               پشت هیچستان رگ های هوا ،

پر قاصد ها ییست که خبر می آرند،

از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک .

روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران   ظریفی است که صبح،

         به سر تپهی معراج شقایق رفتم

پشت هیچستان ،

                چتر خواهش باز است:

       تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،

           زنگ باران به صدا می آید.

آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی، سایه ی   نارونی تا ابدیت جاریست.

به سراغ من اگر می آیید،

                            نرم و آهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد چینی نازک

                     تنهایی من....


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 12:27 | |







با آمدنت غروب به آسمان غمگین دلم لبخند زد

با آمدنت به زندگی ام معنا دادی ، تو یک مروارید پنهان در سینه ات را به من دادی

تا قلبم با تو به وسعت یک دریای بی انتهای پر از عشق و محبت برسد

با آمدنت به من نفسی دوباره دادی تا در ساحل قلبم،

آرامش زندگی ام را مدیون امواج مهربان تو باشم

با آمدنت غروب به آسمان غمگین دلم لبخند زد و 

 خورشید امیدها و آرزوهایم طلوع کرد

با آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را....

شعری که اولش عطر نفسهای تو را میدهد و آخرش طعم نفسهایت را

حالا میفهمم عشق چقدر زیباست....

حالا میدانم که عاشقترینم و میدانم با تو چقدر زندگی زیباست...

با آمدنت چشمهایم را بستم و در قلبم با چشمهایت عهد بستم که همیشه مال توام

همانگونه که میخواهی مال تو میشوم ...

از آغاز جاده تا پایانش همراه تو باشم ، تا در نفسهای عاشقی ، هوای پاک تو باشم

تو همانی که میخواستم ، میخواهم من نیز همانی که تو میخواهی باشم

با آمدنت بی نیازم از همه چیز و همه کس ،  

 تنها تو را ، تنها عشق تو را میخواهم و بس!

تو را میخواهم که با آمدنت دلم را سپردم به چشمانت

تا با طلوع چشمان زیبایت سرزمین دلم از نور برق چشمانت روشن شود

تا در این روشنی به سوی تو پرواز کنم و بگویم خوشحالم از آمدنت

با آمدنت اینگونه شد راز زندگی ام ، اینگونه شد که تو شدی همراز زندگی ام

و با تو ای همراز زندگی اینگونه آخرش شدی همه زندگی ام....


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 3:32 | |







با تو بودن تکرار میشود

می مانی و شبها پرستاره میشود

می آیی و زندگی عاشقانه میشود

میباری و همه جا تازه میشود

می تابی و دلم بیشتر عاشقت میشود

با تو بودن تکرار میشود

این تکرارها باز هم تکرار میشود و

دنیا که تو باشی از آن میشود

تو هستی و دلم به تو خوش است

تو می مانی همین برایم کافیست

آسمان چشمانم همیشه به رنگ آبیست

میخواهمت ، میخواهمت ای تمام بود و نبودم

تو کجا بودی لحظه هایی که در پی تو بودم

تو کجا بودی لحظه ای که در آرزوی داشتن یکی مثل تو بودم

میخواهمت تا ابد ، این احساسم همیشه در دلت بماند!

نیامده ام که بی وفا باشم ، آمده ام که با تمام وجودم عاشقت باشم

همانگونه که اینک دیوانه ات هستم ،  

مثل این است که عمریست گرفتار تو هستم

می مانی و شبها پر ستاره میشود ،  

می آیی و زندگی ام از این رو به آن رو میشود

میدانی که هیچکس مثل من اینگونه عاشقت نمیشود،  

میدانی که هیچکس مثل من درگیر تو نمیشود

میخوانمت و دلم هوس فریاد میکند ،  

فریاد نام تو همراه با احساسی در اعماق قلب من

حسی که به آن شک ندارم ، دوستت دارم عشق من


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 3:31 | |







خیانت...........

  

از همه گذشتم به خاطر تو ،  

چشمهایم را بر روی همه بستم به عشق چشمهای تو

دیگر قلبم را به کسی ندادم به هوای داشتن یکی مثل تو

گفتم حالا که عهدی بستم و عهدی با من بستی ،

وفادار بمانم و عشقم را به تو ثابت کنم

گفتم حالا که دوستت دارم و تو نیز گفته ای که مرا دوست داری  

تا نفس دارم با تو بمانم

روزها گذشت... روز و شبم با عشق و محبت های پوچت گذشت

من میگفتم از رویاهایم ، تو میخندیدی به آرزوهایم!

درد دلهای بی جواب ، چند شب است نیامده به چشمهای خواب ،

عشق اینگونه جواب مرا داد ، تو به من پشت کردی و

همان دلخوشی های پوچت، زندگی ام را بر باد داد!

روزی آمد که دیدم دستت درون دستهای کسی دیگر است ،

قلبت مال من نیست و در کمین بیچاره ای دیگر است ،

قلبت شلوغ شده و زندگی ات تباه ،

نمیدانم چرا تو آمدی و مرا شکستی ، من که نکرده بودم گناه!

تو لایقم نبودی ، حالا دیگر بی ارزشتر از آنی که حتی لحظه ای به تو فکر کنم ،

برو که نمیخواهم فکرم را حتی با خیال بی خیالی تو خراب کنم!

این را نوشتم نه به خاطر اینکه به یادت هستم ،

خواستم بگویم که بدون تو اینک خوشبخترین عالم هستم

خواستم بگویم که قلبم مال یکی است که حتی  

یک تارموی او را هم با یکی مثل تو عوض نمیکنم،

تمام دنیا را به من بدهند او را ترک نمیکنم،

او جایش تا ابد در قلب من است ، هیچگاه به عشقش شک نمیکنم ....

یک روز میرسد قلبت را میشکنند ، تنها میمانی ، پشیمان میشوی ،

در به در کوچه و خیابان میشوی و در حسرت روزهای با من بودن میمیری....


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 3:30 | |







همیشگی باش..............

مدتها بود که در پی تو بودم ، لحظه ها را میشمردم ، منتظر آمدنت بودم.
مدتها بود قلبم رنگ محبت و عشق را ندیده بود، تنها بود اما از تنهایی لحظه های خوشی ندیده بود.
روزها بود که چشم انتظار مینشستم ، غروب می آمد و به انتظار طلوع مینشستم.
تو همان طلوع دوباره در آسمان تیره و تار قلبم هستی ، یک طلوع همیشگی ، بی آنکه غروبی را به همراه داشته باشد.
بتاب ای خورشید همیشه تابانم ، بتاب و سردی لحظه های بی کسی در قلبم را گرم گرم کن .
حضور تو در قلبم آغاز راه خوشبختی بود ، و اینک نیز خوشبختم از اینکه تو را دارم.
تو را دارم و هیچگاه نمیخواهم بی تو باشم ، نمیخواهم دیگر رنگ غروب را ببینم و گریان باشم.
میترسم دوباره رفیق تنهایی شوم ، شب بیاید و دوباره همان ستاره خاموش شوم.
ای تو که در دلم سرچشمه نور هستی نگذار که قلبم تاریک شود ، نگذار لحظه های زیبای در کنار تو بودن قصه فراموشی شود.
مدتها نشستم تا تو بیایی ، حالا که آمدی ، همیشگی باش ، جاودانه بمان و خستگی ناپذیر باش.
مثل آن طلوع دوباره ات در قلبم یکرنگ باش ، گذشته ها را به فراموشی بسپار و با ما وفادار باش .
بگذار تا اینبار عشق را با افتخار در آغوش خود بفشارم و به استقبال لحظه به تو رسیدن برم.


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 3:27 | |







چه کسی دید اشکهای مرا در زیر قطره های باران

چه کسی فهمید درد دلم را در آن شب بارانی
چه کسی دید اشکهای مرا در زیر قطره های باران
چه کسی شنید صدای ناله دلم را ، چه کسی حس کرد سردی دستهایم را
هیچکس نبود در آنجا ، من بودم و یک دل تنها
غمها مرا رها نمیکنند، غصه ها مرا صدا میکنند ، تنهایی مرا در میان خودش میگیرد حس میکنم بغض ، گلویم را میفشارد و قلبم تند تند میتپد
به عشق تو میتپد ، از دلتنگی تو اینگونه پریشانم
نمیدانم چاره ی کار چیست ، وقتی دلت با من نیست
نمیدانم دردم را به چه کسی بگویم ، وقتی همزبانی نیست
چه کسی فهمید خیسی چشمهایم به خاطر چیست،
آن شعر تلخی که بر روی آن کاغذ خیس نوشته شده از کیست!
چه کسی شنید صدای فریاد مرا در زیر باران ، فریادی که گویا تنها ، خدا بود که شنید، حال مرا که دید ، از پریشانی من گریست.
چه کسی فهمید من چه میخواهم ، از کجا آمده ام و در جستجوی چه هستم.

 


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 3:27 | |







چطور بگم؟



بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچطور بگم که دلتنگتم تویی که مونس شب های دل بی قرارم هستی؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچطور بگم که باغ دلم به غم نشسته و از دوری تو دلتنگ شده؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچطور بگم که وجود تو... گرمای صدای دلنشین تو به من آشفتهبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comزندگی می بخشه؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچطور بگم که این دل بی طاقت بهونه تو رو می گیره؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچطور بگم که دستام گرمی دستات رو می خواد؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comای تنهاترین ستاره زندگی منبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comپشت پنجره دل تنگم به انتظار لحظه با تو بودن می مانمبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comتا با آمدنت دل بی قرارم را آرام کنیبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 3:25 | |







چه زيباست بخاطر تو زيستن

چه زيباست بخاطر تو زيستن 



و براي تو ماندن به پاي تو بودن و به عشق تو سوختن 

 و چه تلخ و غم انگيز است دور از تو بودن و براي تو گريستن

اي کاش مي دانستي بدون تو مرگ گواراترين زندگيست

بدون تو و به دور از دستهاي مهربانت زندگي چه تلخ و ناشکيباست

چه زيباست بخاطر تو زيستن

ثانيه ها را با تو نفس کشيدن

زندگي را براي تو خواستن

چه زيباست عاشقانه ها را براي تو سرودن

بدون تو چه محال و ناممکن است زندگي

چه زيباست بيقراري براي لحظه ي آمدن و بوئيدنت

براي با تو بودن و با تو ماندن

براي با هم يکي شدن

کاش به باور اين همه صداقت و يکرنگي مي رسيدي

اي کاش مي دانستي مرز خواستن کجاست

و اي کاش مي ديدي قلبي را که فقط براي تو مي تپد  


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 3:21 | |







عشق تو...

اینو تا آخرش بخون چون یه گوشه از دوست داشتنمو برات توصیف میکنه

عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که حاضرم با تو تا اوج قله های بلند و

سخت زندگی بدون توقف برم و خستگی راه را تا وقتی با منی حس نخواهم کرد .

عشق من دوستت دارم ؛ به همان اندازه که ستاره ها و ماه آسمون را

دوست دارن و به بودنش نیازمندند ؛ به بودنت نیازمندم .

عشق من دوستت دارم ؛ تاحدی که لرزش انگشتانم به من قدرت نوشتن

و لبانم قدرت بیان این حس را نمی دهند .

عشق من دوستت دارم ؛ به همان اندازه که سوختن چوب در آتش دردناک است؛

دوری از تو برایم سخت و زجرآور است .

عشق من دوستت دارم ؛ تاحدی که می خواهم آنقدر بگریم و فریاد بزنم تا

ثانیه های ساعت دلشون برام بسوزه و با سرعت بیشتری روی

صفحه روزگار حرکت کنند ؛ تا روز دیدار من و تو زودتر از راه برسه تا

آغوش گرمت را حس کنم ؛ آغوشی که مدتهاست برایم باز مونده و انتظارم را می کشد .

عشق من دوستت دارم ؛ به همون اندازه ای که آب از خشک شدن می ترسه ؛

من از اینکه روزی از من دلگیر بشی و ترکم کنی می ترسم .

عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که با نفسهام به درونم رخنه کردی

و تمام سلولهای بدنم با عطر قدمهات جون تازه گرفته اند

عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که حد ندارد دوستت دارم .

من با تو زنده ام همسفر من ... می پرستمت


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 3:16 | |







دوستت دارم...........


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 3:13 | |







عشــــق يعنی تو.....


 

من ... عشق

پاک                  يعني

سرزمین                      لحظه

يعني                                 بیداد

عشق                                     من

باختن                                                            عشق

جان                                                                          يعني

زندگی                                                                               ليلي و

قمار                                                                                  مجنون

در                    عشق يعني ...      شدن

ساختن                                                                                 عشق

دل                                                                                       يعني

كلبه                                                                           وامق و

يعني                                                                      عذرا

عشق                                                              شدن

من                                     عشق

فرداي                                يعني

كودك                          مسجد

يعني               الاقصي

عشق /  من

 

عشق                                       آميختن                                           افروختن

يعني                              به هم        عشق                             سوختن

چشمهاي                      يكجا                    يعني                        كردن

پر ز                 و غم                            دردهاي             گريه

خون/ درد                                                    بيشمار

 

عشق                                     من

يعني                             الاسرار

كلبه                    مخزن

اسرار     يعني      

 

 

و عشــــق يعنی تو


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 2:52 | |







گــــر همسفر عـــشـــق شدي مـــرد سفر بـــاش

 


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 2:50 | |







خاطره ي دلبستگي.....


نيمه شب آواره و بي حس وحال

 

در سرم سوداي جامي بي زوال

 

پرسه اي آغاز كرديم در خيال

 

دل به ياد آورد ايام وصال

 

از جدايي يك دو سالي مي گذشت

 

يك دو سال از عمر رفت و بر نگشت

 

دل به ياد آورد اول بار را

 

خاطرات اولين ديدار را

 

آن نظر بازيان اسرار را

 

آن دو چشم مست آهو وار را.

 

همچو رازي مبهم و سر بسته بود

 

چون من از تكرار او هم خسته بود

 

آمد و هم آشيان شد با من او

 

همنشين و هم زبان شد با من او

 

خسته جان بودم كه جان شد با من او

 

ناتوان بود و توان شد با من او.

 

دامنش شد خوابگاه خستگي

 

اينچنين آغاز شد دلبستگي...


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 2:47 | |








[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 2:37 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد

نظر تو رو درباره وبلاگ و سایت من بگین با تشکر مدیر سایت علی مومن تبار