سلام خدمت دوستان عزیزی که به وبلاگ و سایت دوستانه و عاشقانه اومد تشکر می کنیم از طرف مدیر وبلاگ و سایت دوستانه و عاشقانه

خدمات وبلاگ نویس جوان علی مومن تبار

 تماس با مدیر سایت علی مومن تبار

کد تماس با مدیر سایت علی مومن تبار

دوستانه و عاشقانه







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





مدیر سایت و وبلاگ

سلام دوستان عزیزم بابا عاشق ها به وبلاگ من سر میزنید میرین بابا

یک نظر یک پیشنهادی یک حرفی همین طوری میرین به سلامت عزیزان

من نظر بدین دوست داشتین به من خبر بدین با هم تبادل لینک کنیم دوستان

عزیز خودم مرسی از همه شما که به وبلاگ من اومدین تشکر میکنم همه

شما رو دوست دارم هر جای کشور عزیز مان ایران هستین دوستون دارم 

دوستان گلم 

.:با تشکر مدیر وبلاگ و سایت دوستانه و عاشقانه مرسی به همه دوستان:.

.:مدیر وبلاگ و سایت :::علی مومن تبار:.


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 22:16 | |







نمیدانم ......

 

روز اول با خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز می گفتم
لیک با اندوه و با تردید
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پیمان خود بودم
ظلمت زندان مرا می کشت
باز زندان بان خود بودم
آن من ِ دیوانه ی عاصی
در درونم های و هوی می کرد
مشت بر دیوارها می کوفت
روزنی را جست و جو می کرد
می شنیدم نیمه شب در خواب
های های گریه هایش را
در صدایم گوش می کردم
درد سیال ِ صدایش را
شرمگین می خواندمش بر خویش
از چه بیهوده گریانی؟
در میان گریه می نالید:
دوستش دارم،نمی دانی ؟
روزها رفتند و من دیگر
خود نمی دانم کدامینم
آن من ِ سرسخت مغرورم
یا من ِ مغلوب دیرینم؟
بگذرم گر از سر پیمان
می کشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 22:15 | |







گناه .....

 

عاقبت فکری به حال زار خواهم کرد. بعد.................

یک جهان را از خودم بیزار خواهم کرد.بعد..........

روبه روی آینه تردید را تف میکنم...........

لحظه های اهلی ام را هار خواهم کرد. بعد......

گوشه ای در دفتر شعر پریشان حالی ام.............

خاطرات مرده را تکرار خواهم کرد. بعد........................

می نشینم تا جهنم سهم چشمانم شود.....

آتش دیوانه را دیدار خواهم کرد. بعد........

در جواب طعنه های مرد و نامردان شهر..........

من سرم را آجر دیوار خواهم کرد. بعد........................

مطمئنا انتقام از ابرها خواهم گرفت.................................

آسمان را بر زمین آوار خواهم کرد. بعد......................................

سیب را از دست حوای دلم خواهم کشید.............

سر فدای وعده های مار خواهم کرد. بعد.......

پیش قاضی می برندم تا که سوگندم دهند...........

من گناه کرده را اقرار خواهم کرد. بعد...........................

حکم خواهند داد من مومن نمای کافرم........

من به ایمان خودم اصرار خواهم کرد. بعد..............

هر کجایی خواستند آن روز تبعیدم کنند....................

من گناه خویش را تکرار خواهم کرد.


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 22:13 | |







وحشت .....

 

وحشت از عشق که نه ........

ترس من از فاصله هاست !!!

وحشت از غصه که نه........

ترس من خاتمه هاست !!!

ترس بیهوده ندارم صحبت از خاطره هاست ........


صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست !!!

کوله باری ست پراز هیچ که برشانه ی ماست .......

گله از دست کسی نیست........

مقصر دل دیوانه ی ماست !!!


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 22:12 | |







دفتر عشق .....

 

دفتر عشـــق که بسته شـد
        دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
   خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاکیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقــــت بود
بشنواین التماسرو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ

ــ


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 22:7 | |







صدای سخن عشق.......

هر كه شد محرم دل در حرم يار بماند

هر كه اين راز ندانست در انكار بماند

از صداي سخن عشق نديدم خوشتر

يادگاري كه در همه دوران بماند


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 19:15 | |







عشق چیست؟

عشق چیست؟ واقعا عشق چیه؟همین موضوع دم دستی که ورد زبون کوچک وبزرگ وپیر وجوونه.تا میگی چرا اینجوری می کنی میگه عشقمه.

ولی واقعا عشق چیه؟این مسئله بغرنج وپیچیده چیه که آدم از حل وفصلش عاجزه؟

راستش تا واقعا عاشق نشی نمی فهمی عشق یعنی چی.بدیش اینجاست که اصلا نمی فهمی کی میاد.بی خبر میاد وآنچنان به پروپات می پیچه که خودت هم در کارش می مونی.

یکی از ارکان عشق انتظاره انتظار وانتظار.انتظاری که وقتی در متنش قرار میگیری جانکاهه و به نظرت هیچ وقت تمومی نداره.

یکی دیگه از ارکان عشق صبره.صبر وصبر وصبر .

اگر صبر داشتی و تونستی در انتظار معشوقت بمونی نشون دادی که لیاقت عشقت رو داری.

یکی دیگه از مشخصات عشق اینه که در مسیری خلاف جهت هوس قرار میگیره.آدم عاشق هیچوقت با دیدی ناپاک به عشقش نگاه نمیکنه حتی بهش فکر هم نمی کنه.چون تقدس وپاکی عشق خیلی خیلی ارزشش از یک نگاه یا فکر آلوده بالاتره.اصلا هوس نوعی خیانت به عشقه.

وقتی عاشقی وجودت سرشار از انرژیه.توپ توپ.موتور محرکه زندگیت روشنه و .....

ولی وای به اون روزی که عشقت رو از دست بدی.حالا به هر دلیلی.عملا به به یک مرده متحرک تبدیل میشی. زندگی رنگ وبوش رو برات از دست میده و دیگه هیچ انگیزه ای برای زندگی کردن نداری.به امید اون روزی که هیچ کس عشقش رو از دست نده.

                 

 

                      هرگز نمیرد آنکه زنده شد به عشق

                       ثبت است بر جریده عالم دوام ما


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 19:10 | |







به چه مانند کنم...!!؟

به چه مانند کنم موی پریشان تو را؟

به دل تیره شب

به یکی هاله دود

یا به یک ابر سیاه

که پریشان شده وریخته بر چهره ماه

به نوازشگر جان

یا به لطفی که نهد گرم نوازی در سیم

یا بدان شعله ی شمعی که بلرزد ز نسیم

 

به چه مانند کنم حالت چشمان تو را؟

به یکی نغمه جادویی از پنجه گرم

به یکی اختر رخشنده به دامان سپهر

یا به الماس سیاهی که بشویندش در جام شراب

به غزلهای نوازشگر حافظ در شب

یا به سرمستی طغیانگر دوران شباب

 

به چه مانند کنم سرخی لبهای تو را؟

به یکی لاله شاداب که بنشسته به کوه

به شرابی که نمایان بود از جام بلور

به صفای گل سرخی که بخندد در باغ

به شقایق که بود جلوه گر بزم چمن

یا به یاقوت درخشانی در نور چراغ

 

مرمر صاف تنت را به چه مانند کنم؟

به بلوری رخشان

یا به پاکی ودل انگیزی برف

به یکی ابر سپید

یا به یک مخمل خوشرنگ و نوازشگر گرم

به یکی چشمه نور

یا به سیمای گل انداخته از دولت شرم

به پرندی که کند جلوه گری در مهتاب

به گل یاس که پاشیده بر آن پرتو ماه

یا به قویی که رود نرم وسبک در دل آب

 

به چه مانند کنم جلوه پستان تو را؟

به یکی گوی بلور

که بود برسر آن دانه لعل

یا به تنگ بلورین که بود پر ز شراب

به یکی شیشه عطر

که دهد بوی بهشت

یا به لیمویی پر شهد که بلرزد در آب

 

به چه مانند کنم خلوت آغوش تو را؟

به یکی بستر گل

به پرستشگه عشق

یا به خلوتگه جانها که غم از یاد برد

به نفسهای بهار

یا به یک خرمن یاس

که شمیم خوش آنرا همه جا باد برد


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 19:7 | |







غم.........

شب که از راه میرسه

غربتم باهاش میاد

توی کوچه های شب

باز صدای پاش میاد

من غمای کهنه رو برمی دارم

تا توی میخونه ها جا بذارم

می بینم یکی میاد از میخونه

زیر لب مستونه آواز می خونه

 

مستی هم درد منو دیگه دوا نمی کنه

غم با من زاده شده،من رها نمی کنه

 

گرمی مستی ناب

توی رگهای تنم

راه میفتم که برم

مثل هرشب مست مست

کی میاد به حرفای من گوش بده

آخه من غریبه هستم با همه

برمی گردم تا ببینم کسی نیست

می بینم غم داره دنبالم میاد

 

مستی هم درد منو دیگه دوا نمی کنه

غم با من زاده شده،من رها نمی کنه


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 19:5 | |







درد مشترک.......

قصه نیستم که بگویی

صدا نیستم که بشنوی

نه چیزی چونانکه بیبینی

نه چیزی چونانکه بدانی

من درد مشترکم مرا فریاد کن


[+] نوشته شده توسط علی مومن تبار در 18:53 | |



نظر تو رو درباره وبلاگ و سایت من بگین با تشکر مدیر سایت علی مومن تبار